چقدر محرم زود داره می گذره
بدون اینکه حتی یک لحظه درکش کرده باشم....
چند سال پیش که تو عترت کار می کردم و وقتم خیلی آزاد بود و بچه نداشتم یه تئاتری رو روی صحنه بردم به نام "روز عاشورا" داستان این تئاتر برام خیلی جالب بود.
یوسف از برادرش موبایلشو خرید و روی این موبایل چند آهنگ از آقای علیرضا عصار بود.وقتی برای اولین بار گوش دادمش خیلی روم تاثیر گذاشت.خیلی شبیه بود به آنچه در ذهنم بدنبال اون می گشتم.
یک تصمصم خلق الساعه گرفتم: این آهنگ رو تئاتر می کنم. از بین داستانها ? داستان رو انتخاب کردم و یک تئاتر با ? صحنه طراحی و ساخته شد. امکانات ما در حد امکانات مختصر مدرسه ای بود اما تئاتری که در کار در آمد... کارستونی برپا کرد که هرگز نقش آن از لوح دل هیچکدام از نقش آفرینان و دست اندرکارانش نخواهد رفت.
فردا عاشوراست و در دل غمی دارم.دلم گریه ای می خواهد جانانه....
سخت است نوشتن در این مورد. میگند از ابالفضل العباس علیه السلام هر چی بخواهی بهت می ده. فقط باید با خلوص نیت بخوای...
امشب شب احیاست و توبه و دعاو شب نماز و قرآن انشالله درکش کنیم.